جدول جو
جدول جو

معنی تجارت کردن - جستجوی لغت در جدول جو

تجارت کردن
(مُ آ)
سوداگری کردن. (ناظم الاطباء). بازرگانی. اتجار. تجاره. رجوع به تجارت و تجاره در همین لغت نامه شود
لغت نامه دهخدا
تجارت کردن
داد و ستد کردن بازرگانی کردن بازرگانی کردن داد و ستد کردن معامله کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تجارت کردن
بازرگانی کردن، دادوستد کردن، سودا کردن، معامله کردن
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از قصارت کردن
تصویر قصارت کردن
شستن، شستشو دادن، برای مثال امام خواجه که بودش سر نماز دراز / به خون دختر رز خرقه را قصارت کرد (حافظ - ۲۷۲ حاشیه)
فرهنگ فارسی عمید
پاک ساختن شخص کالبد یا عضوی از اعضای خویش یا چیزی دیگر را از پلیدی های ظاهری
فرهنگ لغت هوشیار
مجارات کردن: کنم پیش تورسیقوس اعظم (کنم در پیش طرسیقوس اعظم) ز روح القدس وابن و اب مجارا. (خاقانی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لجاجت کردن
تصویر لجاجت کردن
لجاج کردن، مبالغه کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کفارت کردن
تصویر کفارت کردن
کفاره دادن: (دی سجده همی کردی کردی گنهی هایل می نوش گناهت را امروز کفارت کن)، (امیر معزی)
فرهنگ لغت هوشیار
شستن شستشو دادن شستن: امام خواجه که بودش سر نماز دراز بخون دختر رز خرقه را قصارت کرد. (حافظ 90)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عمارت کردن
تصویر عمارت کردن
بنا کردن، ساختن
فرهنگ لغت هوشیار
ویچاردن، گواژیدن (به کنایت سخن گفتن) تعبیر کردن، سخن گفتن به کنایت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مجارات کردن
تصویر مجارات کردن
برابری کردن، رقابت کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تلاوت کردن
تصویر تلاوت کردن
خواندن قرائت کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تفاوت کردن
تصویر تفاوت کردن
فرق کردن، مختلف شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زیارت کردن
تصویر زیارت کردن
مسیتاریتن مسیتن مسیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بشارت کردن
تصویر بشارت کردن
مژده دادن خبرخوش دادن
فرهنگ لغت هوشیار
نماریدن، فرمان دادن، رازگونگی، اندرز دادن، رایزنی نمودن بسوی چیزی بدست و ابرو و جز آن، فرمودن کسی را فرمان دادن، با حرکتی دست و چشم و ابرو مطلبی را القا کردن برمز نمودن، تقریر کردن بیان کردن، شور کردن مشورت کردن، نصیحت کردن اندرز دادن
فرهنگ لغت هوشیار
پذیرفتن قبول کردن مستجاب کردن گردن نهادن خواهش و مراد کسی را بر آوردن روا کردن، دفع فضول کردن، یا اجابت کردن معده. دفع فضول کردن آن
فرهنگ لغت هوشیار
بمزد گرفتن خانه و ملک یا کالایی را در برابر بهایی باستفاده در آوردن و از آن بهره جستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طهارت کردن
تصویر طهارت کردن
((~. کَ دَ))
پاک کردن، شستن اندامی که کثیف باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عبارت کردن
تصویر عبارت کردن
((~. کَ دَ))
تعبیر کردن، به کنایه سخن گفتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اجابت کردن
تصویر اجابت کردن
برآوردن، پاسخ دادن، پذیرفتن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نظارت کردن
تصویر نظارت کردن
Monitor, Oversee, Supervise
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از تجاوز کردن
تصویر تجاوز کردن
Encroach
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از اجاره کردن
تصویر اجاره کردن
Lease
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از نظارت کردن
تصویر نظارت کردن
monitorar, supervisionar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از اجاره کردن
تصویر اجاره کردن
арендовать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از تجاوز کردن
تصویر تجاوز کردن
вторгаться
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از اجاره کردن
تصویر اجاره کردن
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از تجاوز کردن
تصویر تجاوز کردن
eingreifen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از نظارت کردن
تصویر نظارت کردن
monitorować, nadzorować
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از اجاره کردن
تصویر اجاره کردن
орендувати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از تجاوز کردن
تصویر تجاوز کردن
посягати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از نظارت کردن
تصویر نظارت کردن
мониторить , контролировать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از اجاره کردن
تصویر اجاره کردن
wynajmować
دیکشنری فارسی به لهستانی